من صدای نفس باغچه را می شنوم
و صدای صاف ، باز و بسته شدن پنجره ی تنهایی
و صدای پاک پوست انداختن مبهم عشق
متراکم شدن ذوق پریدن در بال
و ترک خوردن خود داری روح
من صدای قدم خواهش را می شنوم
شیهه ی پاک حقیقت از دور
و صدای کفش ایمان در کوچه شوق
و صدای باران را ، روی پلک تر عشق
و صدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب
پاره پاره شدن کاغذ زیبایی
پر و خالی شدن کاسه ی غربت از باد
No comments:
Post a Comment