...




چــــــــــــــــــــــــــرا سکـــــــــــــــــــــــــــــــوت ؟


بیــــــــــــــــــــــــــــا حـــــــــــــــرف بزنیـــــــم


بیـــــا شانه به شانه ی هم از این پائیزها بگذریم


بیا


که


بهار


یعنی تو


پایئــــــــــــــــز


یعنــــــــــــــــــــی


من
آبان هشتاد و هشت








تولدت مبارک


و بار دیگر حسی قشنگ از این همه دوست های دور و نزدیک که با تبریک های غافلگیر کننده شان من را دلگرم از داشتن نعمت بزرگ دوست کردند

این بار تولدی دیگر اما متفاوت

یک سال از بیست و هفت سال عمرم را با تو گذراندم

و می خواهم با تو بگذرانم


بیست و هفتمین سال تولدم مبارک

تولد یک سالگی تو هم مبارک

...


تو

آخرین عابری بودی

که با کوله بار سکوت و عشق

... از دو را هی تردیدم گذر کردی

...و بعد از تو دیگر هیچ
مهر هشتاد و هشت

دوستش دارم

روز اول با خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت ِ زندان مرا می کشت
باز زندان بان خود بودم
آن من ِ دیوانه ی عاصی
در درونم های و هوی می کرد
مشت بر دیوار ها می کوفت
روزنی را جستجو می کرد
می شنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد ِ سیال ِ صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه بیهوده گریانی ؟
در میان گریه می نالید
دوستش دارم ، نمی دانی؟
روز ها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من ِ سر سخت مغرورم
یا من ِ مغلوب دیرینم ؟
بگذرم گر از سر پیمان
می کشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم

!عشق ممنوع


آنروز که لب به عشقی ممنوعه باز کردم

از سرزمین نگاهت رانده شدم

و حالا

دیر زمانی ست که خارج از این سرزمین

به انتظار

بخشش

نشسته ام
مهر هشتاد و هشت

پـــــــائیز پـــــادشاه فصـــــلها


باز هم پــــائیز

فصل باد و برگ و باد و برگ

فصل رنگ و رنگ و رنگارنگ

فصل نیمکت

فصل مشق و

فصل مشق

فصل عشق و

فصل عشق

فصل انار

فصل باز باران با ترانه

با گوهر های فراوان

فصل چتر و خیس

فصل شیدائی و انتظار

فصل مهر و مهرگان

فصل یلـــــــــــــدا

پائــــــیز پادشاه فصلها

همچو پائیز بشو زرد

ای دل ساده بکش درد که حق ات این است
از زمانه بشو دل سرد که حق ات این است
هر چه گفتم مشو عاشق ! نشنیدی
همچو پائیز بشو زرد که حق ات این است
دیدی آخر دم ِ مردانه به جز لاف نبود
بکش از مردم نا مرد که حق ات این است
آنچه بر عاشق دل خسته روا دانستی
فلک آخر سرت آورد که حق ات این است دانلود