خط نزنیم

امسال هم ورقی بود از عمر که با خوبی ها و بدی ها سیاه کردیم .اینقدر عقربه ها ، روزها ، ماه ها از پی هم سریع گذشتند که فرصت ِ مرور بر خاطرات باقی نماند...انگار همین چند روز پیش بود که برای تمام عزیزانم آرزوی بهترین ها را در سال جدید کردم و عذر خواهی از نبودنم برای تمام لحظاتی که باید می بودم
می رسیم به امسال ، اگر بخواهم خلاصه بگویم بهاری سبز با تو ، تابستانی گرم بی تو ، پائیزی زرد در کنار تو و باز هم زمستانی سرد و بی رنگ بدون تو گذشت .آرام با تو خندیدم ، بی تو گریه کردم و با خیالت خوابیدم و بیدار شدم...با تو جدایی و رهایی از عشق های تلقین شده را تجربه کردم . تازه فهمیدم تو از جنس احساسم نبودی و نباید تو را با دنیای بی انتهای احساسم پیوند می دادم.با تمام این تفاسیر ناراحت از بودنت نیستم ، نه اینکه لذت با هم بودن رو تجربه کردیم ، نه ! خوشحالم که با بودنت به من فهماندی که اگر پستی هایی در پیش دارم در پس آنها بلندی ها در انتظارمند، به من فهماندی که با دروغ ها ی بزرگ زندگی نکنم و همواره لبخند بزنم . اینک صفحه ای سفید در زیر دستم قلم سرنوشت را بر می دارم و با توجه به تمام خط خوردگی های سال گذشته سالی که پیش رو دارم را پاکنویس می کنم .هر چند که مطمئن هستم باز هم اشتباه و خط خوردگی خواهد داشت اما سعی می کنم که دقت بیشتری برای نوشتنش به خرج دهم .
روز های پایانی سال 89