سال نو مبارک

می روم دلمردگی ها را ز سر بیرون کنم
گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم
بر کلام نا هماهنگ جدایی خط کشم
در سرود آفرینش نغمه ای موزون کنم
در آستانه ی سال جدید هستیم تا پایان سال شاید به تعداد انگشتان دستمون باقی مانده باشد.سفری در پیش دارم که شاید نتوانم به موقع سال نو را به شما عزیزانی که این پنجره ی کهنه را گاهی باز می کنید تبریک بگویم.سالی دگر گذشت و سریع هم گذشت اما بی صدا،
سالی گذشت پر از خاطره های جور وا جور اما آرام
سالی گذشت پر از مسافر های کوچک و بزرگ به دیار غربت یا به دیار ابدیت که برای بعضی از آنها لحظه ی خداحافظی را تجربه نکردیم
یک سال عمرمان فزون تر
یک سال با تجربه تر
یک سال علم و دانش مان گسترده تر
یک سال غرورمان پیر تر
و یک سال عشق مان کهنه تر
...و به همین ترتیب سال های دگر
بار دگر ، سالی دگر را پیش رو داریم و نعمت بزرگ دوباره شروع کردن را ، از نو آغاز کردن را و یا دوباره متولد شدن با شکوفه های بهاری
بیاییم با عشق بی آغازیم که نفرت ها دیر یا زود فراموش می شوند
اسفند هشتاد و هشت