حسرت

دیروزم
با غم به سر رفت
امروزم
با حسرت عشق فنا شد
و فردایم
نمی دانم
که حسرت ِ عشق تو با من چه خواهد کرد

من و او

دل ِ او ، اولین روز ِ بهار
.
.
.
دل ِ من ، آخرین جمعه ی سال
.
.
.
!و چه دورند و چه نزدیک به هم

مرجان یا ماهی؟

زندگی رمز است
رمز عبور هر کس ، با روش زندگی کردن او نوشته و معنی می شود
چه کسی می داند
من یک مرجان دریایی ام
اما اگر تو بخواهی می توانم روزی یک ماهی زیبا شوم

معجزه

کور سوی فانوس محبتت در مه سنگین دریا به سیاهی می پیوندد و دیگر هیچ امیدی به روشنی دوباره نمی رود.
طوفان
طوفان عظیم و سخت در راه است
طوفانی که نمی دانم زورق نیمه شکسته ی وجودم چقدر تاب امواج سهمگینش را می آورد
دیگر هیچ امیدی به روشنی ندارم
...تنها یک معجزه

گاهی از عشق گذر کن و دلت را بسپار

قلبت را ، به خداوند سپار
آن همه تلخی و غم ، این همه شادی و ایمانت را
گاهی از عشق گذر کن و دلت را بسپار
به خداوندی که
خوب می داند
سهم تو از دل چیست
گاه ، دلتنگ شوی
گاه ، بی حوصله و سخت و غریب
و زمانی را هم ، غرق شادی و پر از خنده و عشق
همه را به خداوند بسپار
خاطرت جمع ، که عدالت خصلت ِ مطلق اوست
این بار
چشم دل را وا کن!
دست رد بر دل هر غصه بزن
حرف هایت را ، گرم و آرام و بلند ، به خداوند بگو
عشق را تجربه کن !
حرف نو را این بار ، از لب شاد چکاوک بشنو
قطره آبی بچکان ، بر کویر دل و بر بایر این عاطفه ها
خوب من ، در این سال که پر از روز و شب است
و پر از خاطره هایی تازه
چشم دل را نو کن
لحظه ها می گذرند ، تند و بی فاصله از هم
مثل آن لحظه که دیروز شد و
مثل آن روز که انگار
هرگز از ره نرسید
آری ای خوب قشنگ
زندگی ، آمدن و رفتن نیست
خاطره ها هستند گاه شیرین و گهی تلخ و غریب
بهتر آن است که در روز جدید
فکر را نو بکنیم ، عشق را سر بکشیم
و دل تار غمین را
بنشانیم سر سفره ی نور
خانه اش را بتکانیم و سپس
هر در و پنجره را ، سوی چشمان خدا وا بکنیم
روز نو آمده است
با دل گرم زمین عهد بندیم ، دگر
قدر بودن ها را ، خوب تر می دانیم
و خدا را هر روز از نگاه همگان می خوانیم
فاصله ، بسیار است بین خوبی و بدی ... می دانم
ولی ای ماه قشنگ
آنچه در ما جاری است ، این همه فاصله نیست
چشمه گرم وصال است و عبور
زندگی ... می گذرد، تند و آسان و سبک
عاشق هم باشیم ، عاشق بودن هم
عاشق ماندن هم ، عاشق شادی و هر غصه هم
روز نو ، هر روز است
فکر را نو بکنیم
عشق را ... سر بکشیم
زندگی
می گذرد ... ! تند و آسان و سبک

ترانه

امروز چه روزی است ؟
ما خود تمامی ِ روزهاییم ای دوست
ما خود زندگی ایم به تمامی ای یار
یکدیگر را دوست می داریم و زندگی می کنیم
زندگی می کنیم و یکدیگر را دوست داریم
و
نه می دانیم
زندگی
چیست
و
نه می دانیم
روز
چیست
و
نه می دانیم
عشق
چیست

خواندم سرود زندگی ام را

در فصل برگریز
آمد
دلگیر
چونان غروب غمزده ی پاییز
و من ملال ِ عظیمش را
در چشمهای سیاهش
خواندم
رفتیم
بی هیچ پرسشی و جوابی

دیگر کسی نمی آید

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ِ ما
.
.
همیشه منتظریم و کسی نمی آید

how do you explaim your feeling?


Who would ever buy this??? In 4 hours the fish would be dead!...

چه سرد ، چه غریبانه

چه سرد مرا می نگری
چه غریبانه مرا می پنداری
چه بی احساس عشقم را پاسخ می دهی
اصلا تا حالا عشقم را پاسخ داده ای؟
تو می گفتی
که عشق ، (ریشه ی هستی)ست
هستی من ، عشق توست
ریشه ی هستی ِ تو ، از عشق ِ کیست؟
مرا
اینچنین غریبانه مپندار
کاش
تو می دانستی که لایق من نیست
این همه بی مهری تو
این همه احساس سرد و غریبانه تو
مرا ریشه ی هستی ببخش