از جدایی ها


تو مهربان بودی

آغاز ماجرا، اما

چه سخت تشنه ی جام محبتت بودم

سخن تمام نشد ، ختم ماجرا پیدا

امید با تو نشستن

تلاش بی ثمری بود

چه، کوشش شب و روزم

بسان شخم زدن به سینه ی دریا

گره به باد زدن

و همچو کوفتن آب در هاون

مرا رها کردی ؟

مرا به مسلخ سلاخان

رها چرا کردی؟

مرا که رام تو بودم

کنون کنار کویرم

....کویر بی باران

ح.مصدق

No comments: