روزهای تنهایی ِ من اکنون پشت سرم قرار دارند


بهار و تابستان وپائیز و زمستان به سرعت و با عجله آمدند و رفتند ودوباره بهاری دیگر در انتظارمان نشسته است .پنداری آنها هم از سر وظیفه می آیند و می روند . چرا که دیگر بهار ها بوی شکوفه ها و تازگی نمی دهند ،دیگر تابستان ها با داغی شان دل ها را گرم نمی کنند ، پائیز ها عاشق نمی شوند و دیگر زمستان ها تنی نمی لرزانند
آنها هم بی امیدند
اما من باز هم امیدوارانه در انتظار این بهار می نشینم ، انتظار پرستو های عاشق را می کشم باز هم خانه مان را می تکانم از غبار نا امیدی ها و بی حوصلگی ها
تازه می شوم ،نو میشوم
باز هم شکوفه ها را با لبخند به آغوش می کشم
شاید این ابر زندگی ، باران بهاری را ببارد بر روزهای تنهایی من که اکنون پشت سرم قرار دارند
روز های پایانی 90

No comments: