.چند روز پیش وقتی داشتم قفسه کتابامو مرتب می کردم تعدادی سالنامه و تقویم توجه مو جلب کرد
در این بین دستم رفت سمت سالنامه ی 1382 ،یک سال تمام از اول فروردین تا آخرین روزِ سال تمام وقایع خوب وبد رو روی کاغذ اورده بودم
شاید خیلی از روزهاش مطلب یا اتفاق مهمی برای نوشتن نداشتم ولی کارهای روزمره نوشته شده بود
خووندنشون شاید 4،3 ساعت طول کشید اما وقتی تموم شد تازه فهمیدم دفتر خاطرات تنها دفتری ِ که وقتی نوشتیش دیگه هیچ وقت نمی تونی برگردی و تصیحش کنی
.فقط می تونی ورق بزنی و بخوونیش
بعضی از صفحه های اون برام یاد آور شیرین ترین خاطرات و بعضی از اون ها به اندازه ای تلخ بودن که برای خودم هم باور کردنش سخت بود،که من این روز ها رو گذروندم
جالب بود برام، تلخ ترین ِ تلخ ترینشون رو هم که می خووندم می خندیدم خوشحال از اینکه تموم شده بودن،حالا
.به چه بها و ارزشی خدا می دوونه!ولی گذشته بودن
.اما شیرین ترین ِ شیرین ترینشون رو با اشک ورق می زدم، ناراحت از اینکه قشنگ ترین لحظات دیگه برام تکرار نمی شن
.روز هایی که داریم می گذرونیم یا روزهایی که پیش رو داریم و نمی دونیم قراره چه اتفاقی بیفته همه یه روز خاطره می شن
تلخ و شیرین ماندنی، حتی اگه رو کاغذ نباشن
2 comments:
“We all have our time machines. Some take us back, they're called memories. Some take us forward, they're called dreams.”
دقيقا همينطوره هميشه خاطرات زيبایی گذشته با يک غم خاص همراهه مثل موقعی که عاشق کسی هستی وجود عشق تو رو لبريز از لذت ميکنه اما يک غم عجيب هم همراهشه مثل درد لثه دندون درد داره ولی خودت هم مرض داری بيشتر فشارش بدی!
Post a Comment