سر درگم

سکوت صدا را می شکند
و آن سکوت توست
سکوت و صبر
سکوت و درد
سکوت و رنج غریبی
...و تو سر در گم در این اصوات خاموشی
بودن و نبودن تنها با رفتن یا ماندن معنا پیدا می کند
همانطور که با ماندن ِ پیله است که پروانه بود پیدا می کند
ای کاش سکوتت می شکست ، یا نه ! سکوتت را با شیرینی لبخند می دیدم
ای کاش صبر شیرینت به ثمر می نشست
ای کاش می دانستم و می دانستی که درد و رنج غریبی ات به سر خواهد آمد
من دعا می کنم
04esfand1386

1 comment:

Anonymous said...

سکوتم سال هاست که در بی باوری فریاد میزند.
من زجر ها دیدام در این سکوت بی پایان
و هنوز تنها ،ساکت در گوشه ای خموشم
معنای بودن یعنی بودن
و نبودن تنها نبودن
می شود هم بود هم نبود
که در سکوت تنها نبودن است
و تو در جایی تبعیدی که بودن و نبودن هر دو یک معنی است
سکوتم هیچ وقت نمی شکند
دعا نکن،فریاد نزن سکوت کن
من روزه سکوت گرفته ام میشنوی؟
صبرم به امیدطلوعی دست نیافتنی است
من غرییه ای بودم که غریب خواهم رفت
باور کن