؟

هر خزانی را بهاری است و هر بهاری را خزانی
مرگ و زندگی در هم تنیده اند
اما گیاه و خاک آنسان از هم جدایند که آسمان از زمین
راستی چه چیز می تواند جاذبه ی خاک را بشکند و ما را
از این سیاره ی کوچک معلق به بیکرانه ها ببرد؟
چگونه می شود جاودانه شد و حصار زندگی و ترس از مرگ را شکست
و از هر دو فراتر رفت، چگونه؟
سر چشمه ی آن رنج آسمانی که امن ابدی را ارزانی می دارد کجاست؟
آیا از حقیقت وجود خود غافل شده ایم؟

1 comment:

Anonymous said...

nice music + nice article