و باز هم مصدق به فریادم رسید

شب بود
پاییز بود و سوز سحرگاهان بود
من بودم و سکوت خیابان بود
و روح روح ساده معصومی
که آخرین دم از نفسش را
در صولت سپیده دمان زد
و هیچ کس
بر مرگ این شهید که من باشم
یک قطره هم سرشک نیفشاند

No comments: