...وقتی که بود نمی دیدم،وقتی می خواند نمی شنیدم
...وقتی دیدم که نبود
!...وقتی شنیدم که نخواند
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد
و می خواند
و می نالد
تشنه ی آتش باشی و نه آب
چشمه که خشکید،چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد
و به هوا رفت
و آتش،کویر را تاخت و در خود گداخت
و از زمین آتش رویید
و از آسمان آتش بارید
تو تشنه ی آب گردی نه آتش
،و بعد ِ عمری گداختن از غم نبودن کسی که
تا بود،از غم نبودن تو
.می گداخت
کویر-دکتر علی شریعتی
1 comment:
I like it
Post a Comment