پدر

تنها او را با یک لبخند می شناختم
لبخندی که خالص بود ... پر از مهربونی و عشق
من بودم عروسک شبهای خستگیش و او بود کوه قدرت و آرامش من
پدر کوه بود ، کوه عشق ، کوه ایمان
پدر دور شد ...دور چون ستاره ها... دور چون پرنده ها
پدر بود ، اما نبود
پدر هست ، اما نیست
پدر آمد ولی نه با آن لبخند همیشگی ، آمد با کوله باری ازغم و درد
و پدر غمگین است
غم برایش یک چیز است
هیچ جزء دوری
چه کنم؟
....چه کنم که من قربانی فاصله هام
khordad87

1 comment:

somayeh said...

cheghadt del gir bood :((( ...